-
تمام
سهشنبه 2 آذر 1389 09:37
با با انگیزگی تمام... این وبلاگ دیگه آپ نمیشه و این آخرین خبر این وبلاگه. این وبلاگ آلوده ی چیزهای آزار دهنده است که من ازشون در فرارم. میدونم دشمنها خوشحال میشن.اما دیگه انگیزه ای برای دفاع از حق زن و حق ایرانی ندارم. یه طلسمه.شکسته نمیشه. به نظرم باید رفت. کاری با اپیدمی بلاتکلیفی و افسردگی توی جامعه ام نمیتونم...
-
...
چهارشنبه 5 آبان 1389 15:25
میفهمی؟ تو...آره...تو! میفهمی حالم خوب نیست؟ فقط تویی که میتونی به دادم برسی... کمکم کن...خواهش میکنم... ...
-
چه میکردید؟
سهشنبه 27 مهر 1389 21:41
چه میکردید اگر آینده ی رابطه عشقیتان به مادیات بستگی داشت؟ چه میکردید اگر برای عشقتان متحمل هرگونه تحقیر میشدید؟ چه میکردید اگر میفهمیدید همه چیز در دستان شما نیست و ناتوانید؟ چه میکردید اگر شریک عشقیتان تا آسمان خودخواه بود؟ چه میکردید اگر با دستانی بسته،خسته و وامانده رها میشدید؟ چه میکردید اگر مجبور بودید خودتان...
-
دنیای این روزای من همقد تن پوشم شده
شنبه 24 مهر 1389 11:17
از من مطلب نخواهید ... چرا که درست گفتی،در پیله ام ... روزهایم در تب و کابوس و شک و وحشت و تنهایی میگذرد. و من انسانی خسته کننده شده ام و همه چیز برایم خسته کننده و اگر میدانستم آن طرف مرگ چیست لحظه ای نمیماندم. شبها روحم از جسمم بیرون کشیده میشود و دیگر دوست ندارم در چشم انسانها نگاه کنم. هیچ روانشناسی توانایی یاریم...
-
هویت و تناقض
چهارشنبه 14 مهر 1389 20:30
چند روز پیش ۱ جمله ی عالی از دکتر مشیرزاده سر کلاس مبانی مطالعات زنان توی دانشگاه شنیدم: " هویت از موقعیتهای متناقض به وجود می آید ." داشتیم درباره این بحث میکردیم که جنبش زنان آمریکا از کجا به وجود اومد. و اینکه زنهای آمریکا در جامعه ای زن بودند که دموکراتیک ترین کشور بود. تناقض بیشتر از اینکه زن در اون...
-
بچه ها!
سهشنبه 6 مهر 1389 16:07
موقعیت: آسانسور جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران ،از طبقه ی اول به طبقه ی پنجم. من،2 تا خانوم دیگه و 2 تا آقا! مرد اول به مرد دوم:چطوری؟احوالت خوبه؟ مرد دوم:بدنیستم،امروز بچه ها رو بردم خوابوندم بیمارستان.دکتر گفت چند روز باید بخوابن. مرد اول:ئه؟!!هردوتاشونو؟چرا آخه؟( ناراحت ) مرد دوم:نه دیگه،بچه ها رو! مرد اول:بچه هاتو...
-
بازیگر نیستم
دوشنبه 5 مهر 1389 13:59
حالم از خودم به هم میخوره انقدر فیلم بازی کردم . خسته شدم از فیلم بازی کردن. من،یک آدم کاملا درونگرا ،باید جلوی همه،جلوی همه ،فیلم بازی کنم! باید جلوی همه بشم یک آدم برونگرا و از تو لاک خودم دربیام. وحشتناکه این فیلم بازی کردن...
-
دنیای من...
چهارشنبه 31 شهریور 1389 18:58
میدانی...؟ دنیای من دنیای دوست داشتن است. دنیای آشنا با انسانیت . دنیای همه را آدم حساب کردن .هر کس با هر افکاری. دنیای آشنا با مهربانی . دنیای آشنا با بوی خوش عشق . دنیای من دنیای مردگی نیست. دنیای حسادت و خیانت نیست. دنیای من دنیای اندیشیدن است.دنیای آگاه بودن و فریب نخوردن. من در دنیایم شاید ناامید شوم اما آن قدر...
-
برای شما،صبورترین،پاک ترین و مهربانترین
یکشنبه 28 شهریور 1389 00:21
برای شما مینویسم، برای شما که آنقدر خوبی که دیگر دنیا نیازی به خوبی ندارد. برای شما که قدرت وجودت پوشاننده ی همه ضعفهای من است. برای شما مینویسم تا باز هم حرفهای ناگفته ام را فریاد کنم. برای شما که آنقدر پاکی که پاکترینها پیش شما هیچند. برای شما که 5 سال پیش در هیاهوی نوجوانیم پا به عالم زندگیم گذاشتی و مرا با چیزی...
-
خراب خراب،داغون داغون
جمعه 26 شهریور 1389 01:04
اگه بدونین این روزا من چه حال بدی دارم. اینقدر به خودکشی فکر میکنم اما جرئتش نیست. خرابترین حال دنیا رو من دارم. افسرده شدم. من،پر از موفقیت ،به ته زندگی رسیدم. اگه بدونین این روزا چقدر خراب و داغونم . نه،کاش هیچ وقت ندونین چقدر خرابم. شاید برم.شاید بمونم.اگه موندم باز به نوشتن ادامه میدم. کسی منتظر نیست.میدونم. به...
-
برای مردمان 11 سپتامبر(For 11th sep's people)
شنبه 20 شهریور 1389 13:20
برای قربانیان فاجعه ی 11 سپتامبر و خانواده هایشان: با شما هستم،مردم آمریکایی که خاطره ی بدی از سپتامبر 2001 دارید. خانواده های شما فوت کردند و شما برای آنها گریستید. شهر شما پر بود از آتش و خون. قلب شما پر بود از عصبانیت.اما آرام بودید به خاطر ایمانتان. مطمئن باشید که ما در ایران به خاطر شما غمگین بودیم و نفرین...
-
من،آخرین انسان گرا
سهشنبه 16 شهریور 1389 12:01
گاهی اوقات آن قدر پر میشوم که میخواهم منفجر شوم و هیچ چیز جز ذره ای گرما و محبت مرا آرام نمیکند.گاهی اوقات میخواهم آن قدر بگریم که از اشکهایم سیل راه بیفتد اما چشمانم دیگر خشک شده و مرا یاری نمیکند.آن قدر از بی محبتی ناراضیم که نمیدانم سر که خالی کنم؟سر بی محبتان یا سر آدمیانی چون من که تشنه ی محبتند؟ آن قدر عصبانی...
-
درددل من با وبلاگم
دوشنبه 15 شهریور 1389 19:33
نگرانم... میترسم... نامطمئنم... ناراحتم... پر از درددلهای نگفته ام... بغض دارم... حالم خوب نیست.ذهنم پره برای نوشتن اما قلم بند شدم. پر از حرفم اما نگران یه آدمم. نگران یه رابطه. نگران یه عشق. حالم خوب نیست. قلم بند شدم... من هیچ کس رو ندارم تا موقع سختیها بهش پناه ببرم. گاهی اوقات من هم ضعیف میشم...
-
بررسی ذهن مردها
شنبه 13 شهریور 1389 14:06
به نظرم مغز مردها به طور ذاتی توانایی بررسی خیلی از چیزها رو نداره.این که ثابت شده که ذهن مردها همزمان توانایی انجام چند کار رو نداره در حالی که ذهن زنها میتونه همزمان چند تا موضوع رو در کنار هم داشته باشه و چند تا کار رو همزمان انجام بده. وقتی با یه مرد درباره ی جزئیات حرف میزنی از چشماش میتونهی بخونی که چیزی سر در...
-
دوچرخه سواری زنها...آری!
چهارشنبه 10 شهریور 1389 21:47
شمایی که دوچرخه سواری زنها رو غیر شرعی و حرام خوندین، آیا نمیشه به زن فکر کرد و به بدنش فکر نکرد؟ آیا نمیشه زن دوچرخه سواری کنه و کسی با نگاه بد نگاهش نکنه؟ آیا دوچرخه سواری که ورزش لذت بخشیه باز هم مال مرداست و زنها مثل خیلی چیزای دیگه ازش محرومن ؟ آیا من که اتوموبیل ندارم و دوست دارم با دوچرخه برم دانشگاه باید ازش...
-
جبهه ملی ایران،پایدارترین جبهه تاریخ ایران
چهارشنبه 10 شهریور 1389 11:41
" جبهه ملی ایران " رو خوندم.نوشته ی کوروش زعیم .کتابی که وقتی توی کتابفروشی دیدم حسابی جا خوردم و حسابی هم از دیدنش خوشحال شدم.یک کتاب با عکس بزرگ دکتر محمد مصدق روی جلدش و وقتی کتاب رو خریدم دیدم که کتاب سال 1379 چاپ شده و تازه فهمیدم که چرا چاپ شده !! دیشب خوندن کتاب تموم شد و من برای اولین بار با نقش...
-
اشتباهات آدمی
یکشنبه 7 شهریور 1389 01:31
داشتم به اشتباههایی که از انسان سر میزنه فکر میکردم و اینکه اشتباه مختص انسانه و هیچ انسانی از اشتباه مبری نیست. به نظرم انسانها توی اشتباه کردن 2 دسته اند: 1)یک دسته آدمهایی که توی یک برهه از زندگیشون یک اشتباه فاحش میکنن. 2)دسته ی دیگه آدمهایی که توی زندگیشون اشتباه های کوچیک زیادی رو انجام میدن. من،خودم جزو دسته ی...
-
نمیخواهم بمیرم
جمعه 5 شهریور 1389 20:13
این شعر بیان وجود منه،انسانی انسان گرا...: " نمی خواهم بمیرم ،با که باید گفت؟ کجا باید صدا سر داد؟ زیر کدامین آسمان،روی کدامین کوه؟ که در ذرات هستی ره برد توفان این اندوه،که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد! کجا باید صدا سر داد؟ فضا خاموش و درگاه قضا دور است زمین کر ،آسمان کور است نمی خواهم بمیرم،با که باید...
-
در نکوهش لایحه حمایت از مردان خانواده
شنبه 30 مرداد 1389 22:51
لایحه ی حمایت از مردان در حال تصویب شدن است... ازدواج دوم مرد بدون اجازه ی همسر اول ... اما آیا مردان توانایی داشتن 1 همسر به بالا رادارند در حالی که اکثر زنان این نسل که نسل ما باشد همپای همسران خود کار میکنند و باز هم خرج خانواده در نمی آید؟ آیا روح و روان مردان این نسل که نسل ما باشد میتوانند غیر از عشق زندگی خود...
-
دل نوشت من(من زنم)
جمعه 29 مرداد 1389 20:43
من زنم و این ردپای من است،هنگامی که از زن مینویسم.از زن بودن و زنانگی.از زنانگی کسانی که زن بودن را خوار کرده اند و خاری شده اند به چشم شیرزنان . از کسانی که زنانگی تن و روح خود را فروخته اند و ذهن خود را برده ی بیکار مردانی ساخته اند که از زن فقط زنانگی جسمش را میدانند و بس. میشود روزی بیاید که زن در چشم مرد فقط جسم...
-
بهشت تهران به جای بهشت زهرا
پنجشنبه 28 مرداد 1389 23:09
خیابونا مثل قبرستون. مردم مثل مرده. مغازه ها همه تعطیل به علت کساد. چراغای خیابونا همه خاموش. این خلاصه بیرون رفتنم بود در حالی که دلم گرفته بود و خواستم مثلا باز بشه. بدتر گرفت. نمیدونم چرا؟اما یه اپیدمی بدی افتاده توی مردم. همه کسلن و توی خودشونن. این خیلی بده . شور زندگی از ایرانی جماعت گرفته شده . شهر شده قبرستون...
-
روزه ای که گناه کبیره میشود
سهشنبه 26 مرداد 1389 21:27
آقاجون نمیتونی روزه نگیر! عجب گیری کردیما .شماها روزه میگیرین،گشنه میشین،پاچه ما رو میگیرین. چیه؟تو رودربایستی خداتون موندین؟؟؟ چه جوریه؟روزه میگیرین که به قول خودتون " حق الله " رو رعایت کرده باشین،اونوقت پاچه ما رو میگیرین و " حق الناس " رو رعایت نمیکنین؟ نمیتونی،نگیر! عزیز من ،گناهت پای من......
-
یک شعر و همین...
دوشنبه 25 مرداد 1389 20:13
آن روزها ... هر کسی خوشه ای باران به دندان می کشید عشق را می فهمید، و اگر بساط حنجره اش را حراج می کرد فریادش به فروش می رفت. افسوس سال هاست ساقه سبز باران را رعد ناشُکری سوزانده است. و عمریست که؛ خاموشی پیشه ی آدم هاست . . .
-
فشنگها و آدمها
جمعه 22 مرداد 1389 11:26
جدیدترین نوشته ام رو به عنوان پُست میگذارم: فشنگها و آدمها . امیدوارم خوشتون بیاد: هر فشنگ یک آدم. نه... هر فشنگ دو آدم.یکی میکُشد و یکی کُشته میشود. این روزها آدمها فشنگند و فشنگها آدم. این روزها هیچ پل ارتباطی نیست بین آدمها جز فشنگی که یکی شلیک میکند و در قلب یکی دیگر فرو میرود.این شده رابطه ی آدمهای این روزها. این...
-
نکات
سهشنبه 19 مرداد 1389 20:36
در حال خوندن کتاب " سیر حکمت در اروپا " اثر " دکتر محمدعلی فروغی "،یکی از اعضای گروه روشنفکری فراماسونری ایران در زمان رضاشاه هستم و این چیزهاییه که تشنه ی دونستنشون بودم و تا اینجای کتاب که صفحه ی 96 باشه یاد گرفتم: از افلاطون : بهترین حکومتها آن است که بهترین مردم حکومت کنند. بهتر است حاکم،حکیم...
-
شناسنامه ی ایسمیک من
سهشنبه 19 مرداد 1389 00:33
داشتم ایسم ها رو مطالعه میکردم.برام ایسم هایی که بهشون معتقدم جالب بود: ناسیونالیسم :ملی گرایی فمینیسم :تلاش برای رفع تبعیض علیه زنان لیبرالیسم :آزادی برای همه راسیونالیسم :عقل گرایی دموکراسی :حکومت مردم بر مردم پاسیفیسم :صلح طلبی پاتریونیسم :وطن گرایی مطلق اسکپتیکیسم :شک گرایی سکولاریسم :عقیده به امور دنیوی آمپریسم...
-
روایت بی پولی یک دانشجوی علوم انسانی
جمعه 15 مرداد 1389 14:59
سکانس اول :علوم انسانی به جرم زیبای انسانی بودن هدف خشم قرار میگیره و آدما از دونستنش منع میشن و کتابای راجع بهش ممنوع الچاپ میشن و انسان گرایی جرم محسوب میشه و من دانشجوی علوم انسانی و تشنه ی دونستنش هم به جرم انسان گرایی مجرم محسوب میشم... سکانس دوم :دانشجو از ازل تا ابد تو این مملکت مورد خشمه و اگه پارتی نداشته...
-
خلیج فارس همیشه خلیج فارس میمونه!
چهارشنبه 13 مرداد 1389 18:52
سلام ... وقت ندارم برای مطلب نوشتن چون نیستم . فقط و فقط یه پُست ضروری میذارم و خواهش میکنم شما هم این پست رو توی وبتون آپ کنین و کاری که میگم انجام بدین. : عربهای منطقه که از هیچ کاری برای کوبیدن ایرانیها در طی هزاران سال دریغ نکردن،الآن هم دست بردار خلیج همیشه فارس ما نیستن و درصدد تغییر اسمشن. خواهش میکنم به سایت...
-
اندیشه های ناگفتنی من
یکشنبه 10 مرداد 1389 23:34
ناراحتم ... ناراحتِ ناراحت... چون مطلب جدیدی درباره ی " آبسولوتیسم " نوشتم که به نظر خودم عالی از آب دراومده. همچنین مطالب دیگه ای درباره ی " خشونت " و " گذشته،حال،آینده " که هیچ کدوم از این 3تا مطلب رو نمیتونم توی وبلاگ آپ کنم. هرکدوم به دلایل متفاوت . ناراحتم از سکوت اجباری و دزدی...
-
زن آفریده شد
یکشنبه 10 مرداد 1389 00:20
از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت. فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد:چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید؟ خداوند پاسخ داد:دستور کار او را دیده ای؟ او باید کاملا'' قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد. باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند. باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون...