ما نمیذاریم وطن تنها بشه
آسمون حریر خفاشا بشه
نمیذاریم روی این خاک عزیز
سایه ی غریبه ای پیدا بشه
این روزها چیزی ندارم بگویم.
این روزها همه اش خاطره است.
خاطره ی امید و کارناوالهای شادی خیابانهای تهران و همدلی.
این روزها فهمیدم معنی اش چیست اینکه "آنچه فکر نمیکردم شد".
این روزهای ایرانی غمگین است.
این روزها سالروز روزهایی است که درونمان دودستگی ایجاد شد و چه ساده بودیم ما که گذاشتیم.
این روزها بود که تاریخ پر فراز و نشیب ایران مان باز هم اوج و حضیضی دیگر را در خود ثبت کرد.
این روزها بوی اشک و فلفل و خون بود در خیابان.
این روزها آمدیم که بترسیم،اما نه،ما همه با هم هستیم.
این روزها ما و خواهران و برادرانمان به جان هم افتادیم چون نیاموخته ایم همدلی را،وطن پرستی را...
این روزها مادری بی دختر شد و فرزندی بی پدر.
این روزها جبهه ی آدمها ازشان معلوم بود...چقدر زشت...
این روزها من بغض کردم تا تو کتک نخوری،تو بغض کردی چون من و تو روبروی هم ایستادیم.
این روزها ایران دو نیم شد.ایران من،ایران تو،ایران ما...
این روزها من گریستم چون ترسیدند همه و خشمگین شدند همه و نگاهها پر شد از کین و نفرت.
کاش این روزها را وطنم طور دیگری در تاریخش ثبت میکرد...
درد را از هر طرف بنویسی درد است.
این مملکت قلبش درد می کند.
به امید روزهای بهتر
این روز ها تاریخ وطنمان را می سازند!
باید همه اونهایی که خوابند بیدار بشند تا ایران دوباره ایران ما بشه.
سلام
این روزها خیلی چیزها دیگر بوی چیز دیگری میدهد.؟
آن روزها و این روزها با اینکه تلخ هستند ولی نویدی دیگری برای ما میدهد.
چرا برای سوالهای من و ذهن مشوش من جوابی نیست.؟
منتظر دیدارت میمانم
ایران ما همیشه پیروز است.ایران ما عادت دارد به این مشقت ها.و اما خدایی هست...