من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

خدا منم...

در این بی عدالت هستی
به دنبال دادوری می گردم
در این نابسامان روزگار
به دنبال سامانی می گردم
در این نا تمام انتظار
به دنبال پایانی می گردم
در این هنگامه خواستن
به دنبال قراری می گردم
...
خدا کجاست؟ برتر کیست؟ ماورا کجا به خواب رفته است؟
همه دروغند ...
تقدیر چنین می گوید، قسمت همین بوده است!
همه خیالند ...
شانس است و بخت و اقبال
همه تصور ...
... نه!این منم و تو که می سازیم خدا و جهان هستی را، نیروی برتر و ماورا را
این منم و تو که می سازیم بازی سرنوشت را، قسمت و تقدیر را
این منم و تو که می سازیم بخت و اقبال را
...
در جایی خواندم هیچ چیز در این دنیا بی دلیل نیست
دلیل این همه چیست؟
کسی گفت: برای رسیدن به هر چیزی باید آماده بود،‌ تنها خواستن کافی نیست
آیا من آماده ام؟ تو چطور؟

شاید همین دلیل همه پیچیدگیست
مشکل درون ماست نه بیرون
مشکل ذهن منست
گره در درونم بسته است

خدا منم، هستی منم، همان نیروی برتر، همان تقدیر و سرنوشت، بخت و اقبال
گشاینده گره خودم هستم
حلال مشکل خودم
منم آن عدالت گم شده
منم آن سامان به تاراج رفته
پایان انتظار منم، قرار بی قرار من

خدا منم، همان خدای فراموش شده ...

نظرات 2 + ارسال نظر
سرو ناز چهارشنبه 29 اردیبهشت 1389 ساعت 15:41 http://mshiraz.persianblog.ir

سلام: من اولینمممم یادت باشههههههه....

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 اردیبهشت 1389 ساعت 17:27

تامن همه جا سمت تو چرخیده نگاهم
سوراخ شده مردمک شال سیاهم!
تو یوسف مصری که خدا زیر سر توست
من آخرش اصرار کنم یوسف چاهم
آنقدر عزیزی که به زندان نسپاری
یک لحظه مرا با همه ی جرم و گناهم
بازار لبت داغ ترین جای جهان است
از بوسه و از حسرت و از عشق فراهم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد